یانیس ریتسوس

سومی

هر سه مقابل پنجره نشستند خيره بر دريا.

يكي از دريا گفت.ديگری گوش كرد.

سومی نه گفت و نه گوش كرد. او در ميانه دريا بود غوطه در آب

از پشت پنجره حركات او آرام، واضح در آبی ِ رنگ پريده ی آب

درون كشتی غرق شده ای چرخيد.

زنگ نجات غريق را به صدا در‌آورد.

حباب‌های ريزی با صدايی نرم روی دريا شكستند

ناگهان يكی پرسيد: غرق شد؟

ديگری گفت: غرق شد.

سومی از عمق دريا نگاهشان می كرد.

گويی به دو نفر كه غرق شده اند می نگرد.

 



نظرات شما عزیزان:

رخساره
ساعت14:50---30 مرداد 1392
سلام روشنک جون! مرسی بهم سر زدی! اومدم بگم من یه وب دیگه هم دارم که آدرسشو برات گذاشتم. تو مایه های ادبیه. شعر و این جور چیزا مینویسم توش. خواستی برو یه سری بزن نظر بده!
اگر هم خواستی لینکش کن منم لینکت میکنم!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392 | 13:16 | نویسنده : roshanak |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.